به نام خدا
صبح یه روز بهاری از خونه به طرف محل کار راه می افتم . از خونه تا سر خیابون راهی نیست. منتظر ماشین می ایستم .اولین ماشینی که میاد سوارمیشم . رادیو صبحگاهی داره برنامه پخش میکنه . مجری با هیجان خاصی میگه :".......سلام وهزاران سلام به مردم خونگرم ایران زمین؛ به مردمی که همدیگه رو دوست دارن وبه هم عشق میورزند ؛ مردمی که میتوان به معنای واقعی در باره شان گفت :
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
........مهربانترین مردم دنیا؛ مردم دارترین مردم دنیا ؛ با صفا ترین مردم دنیا و واقعا هر چه درباره این مردم بگوییم کم است............." .
در همین هنگام مسافری میخواد ازماشین پیاده بشه یه هزاری به راننده میده .راننده میگه: آدم حسابی!صبح اول وقت پول خرد بده ؛من که بانک نیستم که پول مردم رو خورد کنم. مسافر هم میگه که خرد ندارم داشتم که میدادم . راننده عصبانی میشه و کلی بدو بیراه بار مسافر بدبخت میکنه وبالاخره راه می افته . تارسیدن به مقصد پشت سر مسافربیچاره فحش میده . به مقصد میرسم ومیخوام پیاده بشم . پولم رو به راننده میدم وپیاده میشم . یه مسافر دیگه هم بامن پیاده میشه که یه دویست تومانی نو به راننده میده ومنتظر بقیه پولش میشه. راننده آروم میگه: آقا بیست وپنج تومان طلب شما میشه ؛ ندارم که بهت بدم. مسافر سمج میشه که این بیست وپنج تومان رو بگیره .از مسافر اصرار واز راننده انکار که من پول خرد ندارم. دعوا بالا میگیره . مسافر راننده رو میکشه ازماشین پایین تا بقیه پولش رو وصول کنه که مردم وارد دعوا میشن و جداشون میکنن .
به کوچه محل کارم میرسم .چشمم می افته به زباله هایی که همسایه کنار در خونش گذاشته و آب از زیر اونا راه افتاده و تا میون کوچه اومده . میرم تو مغازه ای که کنار محل کارمه تا یه غلط گیر بخرم . قیمت رو میپرسم. میگه: چهارصد تومان. نزدیکه شاخ در بیارم همین غلط گیر رو مغازه محل خودمون میفرشه دویست وپنجاه تومان . از خرید پشیمون میشم ومعذرت خواهی میکنم ومیام بیرون . یاد حرفای صبح مجری برنامه صبح به خیر ایران می افتم ؟عشق ومحبت ودوست داشتن وصداقتتتتتتتتتتتتت..............
کارم که تموم میشه خسته وکوفته میشینم توی یه تاکسی و به طرف خونه راه می افتم .سر چهارراه ترافیک زیادیه. مردم جمع شدن وداد وبیداده که به هوا میره . ترافیک خیلی سنگین شده. راننده از یه عابر می پرسه: چه خبره و عابر میگه که چیزی نیست . یه مشتری جنس برده ودیده که قلابیه پس آورده ؛ مغازه دارپس نمیگیره ومردم هم جمع شدن برای تماشا وکسی هم جداشون نمیکنه .خلاصه ترافیک رو رد میکنیم ومیریم جلوتر .
راننده رادیو رو روشن میکنه. برنامه عصر به خیره . بعد از یه آهنگ شاد مجری میگه : سلام ؛ عصرتون به خیر؛ عصر همه مردم باصفا وعاشق ایران زمین به خیر؛ مردمی که به تمام معنی عاشق یکدیگر هستند و به یکدیگر عشق میورزند ............... دلم میخواد رادیو رو از ماشین پرت کنم بیرون . به راننده میگم : آقا لطف کنیدصداش رو کم کنید. راننده صداش رو کم میکنه .نزدیک خونه میرسیم . میگم : پیاده میشم . پونصدی رو به راننده میدم ومنتظرسیصد تومن بقیه کرایه ام می مونم. راننده دویست تومن بهم میده و تا میخوام بهش بگم که کرایه دویست تومنه گازش رو میگیره و ازم دور میشه........................
تو فکر میرم : مهربانی ؛عشق؛ محبت ؛دوست داشتن؛صداقت ؛صمیمیت ؛مردم ؛ خونگرمی؟؟؟؟؟؟ .......................... .